انقلاب فرانسه: قسمت 1/3 - خشم مردم

4 Views
Alireza
Alireza
01/24/23

حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
https://www.patreon.com/deeppodcastiran

Instagram: Https://www.instagram.com/deep.podcast
Telegram Channel: Https://www.telegram.me/deeppodcast
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقلاب فرانسه که در تاریخ به «انقلاب کبیر فرانسه» شهرت دارد یکی از مهمترین انقلاب ها در تاریخ می باشد در جریان انقلاب فرانسه مردم این کشور علیه شاه لویی شانزدهم دست به قیام زدند
در سال 1774، "لویی-اوگوست" به عنوان شاه لویی شانزدهم به سلطنت رسید. او یکی از اعضای خاندان "بوربون ها" بود که قرن ها به عنوان یک خانواده سلطنتی شناخته میشدند و حدود دو قرن بود پادشاهی فرانسه را بر عهده داشتند. همه اینها باعث میشد لویی شانزدهم، تصور کنه یک حق الهی برای سلطنت داره. این عقیده " حق الهی پادشاهان" نامیده میشد. چیزی که بسیاری از پادشاهان اروپایی به آن باور داشتند. این حق در زمان لویی چهاردم، جد لویی شانزدهم به اوج رسیده بود و لویی چهاردهم با سو استفاده از این حق مالیات های گزاف میگرفت و به مردم ظلم میکرد. لویی پانزدهم کمی بهتر بود ولی بسیار ولخرج بود. لویی پانزدهم در یک جنگ 7 ساله با بریتانیا، تمام مستعمرات فرانسه در کانادا و هند رو از دست داد. این ولخرجی ها و همین جنگ های بی نتیجه باعث شده بود وضعیت اقتصادی در فرانسه بسیار بد بشه و مردم اصلا اوضاع اقتصادی خوبی نداشتند.
لویی شانزدهم فرد محبوبی در بین فرانسویان بود ولی تقریبا همه از همسر و ملکه اش یعنی ماری آنتوانت نفرت داشتند. ماری آنتوانت دختر ملکه قدرتمند اتریش بود. از اونجایی که اتریش و فرانسه دشمن دیرینه بودند، مردم خیلی از ماری آنتوانت خوششون نمیومد و او رو "زن اتریشی" خطاب میکردند. ماری آنتئانت دختری زیبا و بسیار پر انرژی بود. او ولخرجی های زیادی میکرد و تئاترهایی رو به صحنه میبرد که خودش نقش اولش بود. ولخرجی های ماری آنتوانت بحران های مالی فرانسه بدتر میکرد.
زمانی که لویی شانزدهم سلطنت رو به دست گرفت، نظامی حاکم بود که امروزه بهش نظام کهنه گفته میشه. در این نظام جامعه به سه گروه یا سه طبقه تقسیم میشد:
طبقه اول کشیشان و اسقف ها بودند. در آن زمان با آنکه فقط 100 هزار کشیش در فرانسه وجود داشت اما کلیسا مالک بیش از 10 درصد زمین های فرانسه بودند.
طبقه دوم اشراف یا نجیب زادگان بودند. همه اشراف ثروتمند نبودند اما اوضاعشون از اکثریت جامعه بهتر بود. اشرافیت ارثی بود و برای اشرافی بودن، یک فرد باید خانواده ای اشرافی میداشت.
طبقه سوم از همه افراد دیگر جامعه تشکیل میشد. کسانی که نه عضو روحانیت بودند و نه عضو اشرافیت.
طبقه سوم از سه گروه اصلی تشکیل میشد. 1) دهقانان که روی زمین های کشاورزی کار میکردند و اکثرا زمینی از خودشون نداشتند. 2)کارگران شهری که در شهرها زندگی میکردند و در کارخانه ها با دستمزدهای بسیار پایین کار میکردند. 3) طبقه متوسط یا برژوازی، مغازه داران یا بازرگانان ثروتمند، کارمندان دولتی یا متخصصانی مثل حقوقدانان و پزشکان و خلاصه همه کسانی که برای گذران زندگی کار سنگین یدی انجام نمیدادند.
در فرانسه قرن هجدهم، شکاف زیادی بین طبقات مختلف اجتماعی ایجاد شده بود. در بالاترین سطح، خانواده سلطنتی، اشراف و روحانیون کلیسا بودند. در طبقه وسط، بازرگانان و کسبه ثروتمند بودند که شدیدا مشتاق بودند بخشی از طبقه اشراف بشن. این طبقه که به برژوازی هم معروف بودند بسیار تلاش میکردند امتیازات طبقه اشراف را بخردند چون طبقه اشراف از پرداخت هرگونه مالیات معاف بودند. این طبقه از اینکه اشراف تمامی سمت های مهم دولتی را دریافت میکردند خشمگین بودند. در پایین ترین طبقه، کارگران تهیدست شهری و دهقانان بودند که بیشترین بار مالیات ها بر عهده آنان بود. این طبقه حتی به سختی میتونستند شکم خود و خونوادشون رو سیر کنند.
طبقه اشراف تقریبا هیچ فایده ای برای جامعه نداشتند و بیشتر نقش زینتی داشتند. و طبقات پایین جامعه بر روی زمین های آنان کار میکردند و اینها پولهای کلانشون رو به تفریح و عیش و نوش میپرداختند. به این نظام، نظام فئودالی گفته میشد.
توماس جفرسون، سومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، در سال 1785 به سفارت در فرانسه منسوب شده بود. او فرانسه قرن هجدهم رو اینطور توصیف میکنه:
"در فرانسه بالغ بر 20 میلیون نفر زندگی میکنند که زندگی 19 میلیون نفر آنها، از زندگی فقیرترین فرد در ایالات متحده، بدتر و نفرین شده تر است."
علاوه بر مالیات های سنگین، طبقه سوم مجبور بودند 10 درصد از درآمد سالانه خود را به کلیسا بدهد.
در بین روحانیون هم اختلاف طبقاتی دیده میشد و اکثر روحانیون فقیر بودند. فقط اسقف ها و روحانیون اشرافی از این 10 درصد پول مردم بهره مند میشدند. کلیسا که ثروتمند و قدرتمند بود، از مالیات معاف بود.
در همین زمان بود که فیلسوفان عصر روشنگری شروع به بیان نظریات خودشون کردند. ولتر به انگلیس تبعید شد و هنگام بازگشت به فرانسه، تفکراتی مانند آزادی بیان، آزادی مذهب، حقوق بشر و حق تفکر آزاد رو برای مردم فرانسه شرح داد.
با توجه به خشم گسترده اکثریت مردم نسبت به جامعه آن روزهای فرانسه، این تفکرات آزادی خواهانه به سرعت در بین طبقه تحصیل کرده و روشنفکران فرانسه رواج پیدا کرد. اما با این حال ولتر معتقد بود جامعه فرانسه هنوز آمادگی آزادی کامل و دموکراسی رو نداره و اعتقاد داشت پادشاهی مشروط برای جامعه فرانسه بهتر است.
در دهه 1780 در فرانسه، نارضایتی تقریبا در بین همه اقشار جامعه دیده میشد. هر فردی از هر طبقه ای دلیلی برای انقلاب داشت. اشراف دوست داشتند پادشاهی مطلقه کنار گذاشته بشه چون با پادشاهی مشروط، اونها هم میتونستند نقشی در اداره کشور داشته باشند. برژوازی ها میدیدند با اینکه بیشتر اقتصاد جامعه بر شونه اونهاست اما نمیتونند پست های مهم دولتی رو صاحب بشن. طبقه دهقانان و کارگران هم به دلیل اوضاع مالی وحشتناک، حتی از پس مخارج روزمره خودشون هم بر نمیومدند. با این حال هیچکس

Show more

0 Comments Sort By

No comments found